سلام مه بانوی همیشه قلبم.سلام امشب یلداست و من تنهاتر از تمام تنهایی
دل به سودای تو سپردم و باز تمام دلتنگی ام را برای تو مینویسم با یقین به اینکه
میدانم نیستی و نمیخوانیم هرگز اما به رسم عشق مینویسم تا بماند سندی از عشق .
سلام ای عشق ممنوعم خواستم بگم برای یلدای دل عاشق نه
شیرینی نه اجیل نه ....لازم است اگر تو بعد از بیست و اندی سال
یکبار یادم میکردی یک بار از سر بلند نظری نگاه بر عاشق خودت میکردی
بخدا یلدای من عاشق زیباترین شب دنیا بود نه نگفتم که میامدی و دل میدادی و
کنارم میماندی نه به چشمانت قسم اگر یادم میکردی حتی با یک تماس
حتی با یک پست بهم میگفتی که هستی اگر چه دوری اما از احوال
عاشق خود باخبری با ناز بی حد چشمات قسم که یلدای عاشق رنگین ترین
یلدای دنیا میشد . نه که حالا که نکردی چیزی از عشق تو کم میکند نه نه
مثال همه این بیست و اندی سال هیچ چیز نمیتونه ذره ای از عشق تو
کم کند همانگونه که هیچ چیز نتوانست ذره ای از سوز هجرانت را کم کند داغ فراقت
بی رحمتر از همشه بر دلم میتازد مصمم میداند که حریفی به پیشش نیست
خانم مهندس عزیزم مبادا دمی نوشتارم رنگ گلایه بگیرد
که برای تو نازنینم هر چه هست دعا ارزوی خوبی هاست من از خودت یاد گرفتم
که بی طمع عاشقی کنم .فقط خواستم بدانی هر وقت دلت از تمام دنیا گرفت
یادت بیاد که عاشق همیشه چشم به راه توست حتی چشم به راه یک تماستا بعد از ان
زیباتر از این بیست و اندی سال عاشقی کند..که اگر از تو یادی هم نرسد باز
همچنان عاشق عاشقی کند.گل نازم یلدایت رنگین ترین یلدا باد
دلت گرم سرت سلامت اگر چه دور اما بودنت سایه سر ماست
مثل تمام نامه ها این نامه هم اخرشه فقط میگم بدانی که عاشقت تنهاترین مرد دنیاست
فقط مرد توست فقط
یلدای چهارصد سه
..................................................
به نام خدا
سلام همه امید دل ناامیدم.سلام ندا خانم زیبایم .سلام شاهزاده خانم دل بی رونقم
اره بازم منم همون دیونه ای که یه روز عاشقت شد یک عمر شاعر چشمات شد
ولی آخر از چشمای ناز محبوبش افتاد و مثال جام بلور هزار تکه شد.امیدوارم
لبانت همواره خندان دلت شاد باشه از احوالم نخواستی اما به رسم نامه میگم
هستیم زنده ایم گوشه ای از این دنیا نفس میکشیم.با وجود انکه چهل پنج
سال از عمرم گذشته اما باز تنهای تنهایم نتونستم دل به کس دیگری بدم بعد از تو
دیگه نخواستم کسی صاحب دلم بشه خواستم این دل تا ابد به نام خودت باشه نخواستم
کسی بیاد توی زندگیم که نذاره به تو فکر کنم تو را دوست داشته باشمنخواستم کسی بیاد
که نتونم عکس صورت دلربای تو را روی دیوار منزلم داشته باشم.نازنینم پیر شدم
اینقدر که مطمنم اگر ببینی نمی شناسی بلاخره تنهایی سختی های خودش را دارد تا جوانتر بودم
به امید اینکه یک روز میای سراغم حتی برای دیدن نه کنارم ماندن بودم و میگفتم میخوام
انروز که گلم میاد لااقل بتونم ببینمش نه اینکه به خاطر وجود شخص دیگه موفق به دیدارش نشم اما پیرتر که شدم فهمیدم دیگه شما نمی آیی اما دیگه انروز نه از جوانی چیزی مانده بود نه اینکه میتوانستم بدون خیال بودن با تو زندگی کنم .نازنینم هیچ وقت هیچ وقت نادم نبودم از عشقتهیچ وقت هم نخواهم بود.دلم می خواست اگر نتونستم همراه تو در مسیر زندگی باشم لااقل وفادار ترین عاشق تو باشم میدونم تو هیچ وقت راضی به اینکار نبودی اما دیگه اختیار دار دلم که بودم.نازینم بیست واندی سال است که می نویسم اما میدانم که تو هیچ وقت سرچ نمیکنی چیزی به نام مرا تا به این دل نوشته ها و شعر هایم که همه در وصف چشمان تو بود برسی اما به رسم عاشقی دیوانه وار می نویسم گلم اگر به دل باشه این نوشته تمام نمیشه .پس کوتاه میکنم مثل همیشه بهترین های دنیا را برایت آرزومندم وبه خدا میسپارمت امیدوارم همیشه سلامت برقرار باشی گلم.عاشقترین مرد زمین داود
یه شب سرد زمستونی دوم /دی/چهارصد سه
دل تنگی های سال هایی که بی تو گذشت
به نام خدا
سلام گل نازم سلام ای یگانه فاتح قلب خاموشم
سلام ای دختر ماه ومالک دل عاشقم سال جدید را هم
بدون تو شروع کردم و خوب میدانم که تو دیگر یار
من نخواهی شد داغ تو را تا مرگ بردل شادمان خواهم
داشت که این تنها یادگارم از توست که چون جانم انرا
عزیز میدارم .
آمدی در خواب من دیشب چه کاری داشتی
ای عجب از این طرف ها هم گذاری داشتی
راه را گم کرده بودی نیمه شب
یا که شاید با دل تنگم قراری داشتی
مهربانی هم بلد بودی عجب نامهربان
بعد عمری یادت افتاد ه که یاری داشتی
سر به زیر انداختی و گفتی آهسته سلام
لب فرو بسته نگاه شرمساری داشتی
خواستم چیزی بگویم گریه بغضم را شکست
نه نگفتم سالها چشم انتظاری داشتی
با نوازش میکشیدی آه و میگفتی ببخش
سر به دوشم گریهء بی اختیاری داشتی
وقت رفتن بغض کردی وخیره ماندی سوی من
شاید از دیوانه خود انتظاری داشتی
صبح بوی گل تمام خانه را پر کرده بود
کاش میشد باز در خوابم گذاری داشتی
عشق یعنی بی گلایه لب فرو. بستن سکوت
دل خوش از اینکه شبی با او قراری داشتی
شهریار
22/1/96
|
|
به نام خدا
موضوع :عرض شاد باش خدمت کسی که یگانه سردار فاتح قلبم به مناسبت حلول بهار وسال نو
****************************************
سلام گل قشنگم سلام ندای عزیزم،سلامی به گرمی خورشید خردادو تازگی سال نو.امیدوارم عزیز هرجا که هستی دلت شاد و لبت همواره خندان باشداین آرزوی قلبی عاشقیست که تنها سهمش از عشق فقط تنهایی شد و به این سهم راضی و شاکر است چرا که تنها یادگار از محبوب من است.ندای من عزیز تر از جانم یک سال است که ندیدمت .یک سال است که رفتید مرخصی و من در ان اداره بی تو تنها هستمگرچه وقتی هم که بودید چهارده سال است که با من حرف نمی زنید و حتی نگاهت را هم از من دریغ میکردی.تو رفتی در زندگی من ماندم در رویای همان عشق زیبا و با خاطراتش حفظ کردم .اگر خدایم کمک کند تا مرگم حفض خواهم کرد.گل زیبا دل خوشم که برایت می نویسم گرچه میدانم تو نمی خوانی و همچون این سیزده سال نوشتن را تو نخواندی عزیزم.عزیز دلم سال نو را خدمت چشمان زیبایت تبریک عرض میکنم وبهترین آرزوها را برای تو نازنینم دارم.عزیزم امیدوارم همیشه زندگیت خوش خرم باشد وبرای این عاشق دلتنگ هم دعا کنی.خواستم دوباره بگم عزیزم که هنوز دوستت دارم ویاداور شوم گلم نیستی ببینی که به دوری و نبودنت عادت نکردم .تنهاترین سایه دنیا :سایه تنهای تو
96/1/13 ساعت 19:00
- ساعت ٢:٠۳ ب.ظ روز ۱۳٩٥/٤/۱٢
} بسم الله الرحمن الرحیم}
اسلام علیک یا ماه منیر قمر بی همتای بنی هاشم
...............................................................
سلام ندای آسمونی من سلام ای تنها بهانه بودنم.یه سال دیگه گذشت .از روز تولد کودک عشقم روزی که تو را دیدم و به تو دل بستم و آغاز شد همه تنهاییم.روزی که دل بستم به چشمای قشنگت روزیکه آغاز شدن تنهایی من روزی که چشم رو همه چیز دنیا بستم تا پشت پلکم عکس چشمای قشنگت رو داشته باشمنازنینم هنوز چیزی عوض نشده توی این دل تنها و فقط تویی اون که حاکم تمام دقایق منه نیومد نخواستم که بیاد دل نخواست تا که بعد تو کسی پا براین دلبزاره گرچه تنهایی شد همه دنیای من اما چون بهای عشق تو بود انرا با جان خریدم گرامی داشتمش چون جان شیرینم ..تا ابد تو طلایه دار عشقی توی همه افسانه های قلبم
سایه تنهای تو .فقط سایه تو
7 /3/95
|
- ساعت ٢:٠٠ ب.ظ روز ۱۳٩٥/٤/۱٢
} بسم الله الرحمن الرحیم }
اسلام علیک یا ماه منیر قمر بی همتای بنی هاشم
...............................................................
سلام ندای آسمونی من سلام ای تنها بهانه بودنم.یه سال دیگه گذشت .از روز تولد کودک عشقم روزی که تو را دیدم و به تو دل بستم و آغاز شد همه تنهاییم.روزی که دل بستم به چشمای قشنگت روزیکه آغاز شدن تنهایی من روزی که چشم رو همه چیز دنیا بستم تا پشت پلکم عکس چشمای قشنگت رو داشته باشمنازنینم هنوز چیزی عوض نشده توی این دل تنها و فقط تویی اون که حاکم تمام دقایق منه نیومد نخواستم که بیاد دل نخواست تا که بعد تو کسی پا براین دلبزاره گرچه تنهایی شد همه دنیای من اما چون بهای عشق تو بود انرا با جان خریدم گرامی داشتمش چون جان شیرینم ..تا ابد تو طلایه دار عشقی توی همه افسانه های قلبم
سایه تنهای تو .فقط سایه تو
7 /3/95
نویسنده : سایه . مشرقی - ساعت ۱:٠۱ ق.ظ روز ۱۳٩٥/۱/۱٥
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به تو که صاحب زیباترین چشمان عالمی
سلام به تو اسمت مایه ارامش این دل ودیدارت
تنها امید یه مرد با یه دنیا تنهاییش است،سلام
از عاشقی خسته از دوری و فراغی که میداند
پایانی براش نیست،سلام از من که شانزده روز
برای دیدار گل روی ماهت انتظار کشیده بودو
تا برسه امروز شما بیای با یه دنیا ناز و بی خیال
از ما بگدری و من فقط قد یه نگاه بتونم چشمای
از برگ گل نازترت را ببینم تمام چندین سال با
این دلخوشی زندگی کردم که میگفتم اگر خدا
توی این دنیا قسمتم نکرد که با تو باشم توی
دنیای دیگه میتونم گرمی دستای قشنگت را
با دستام بگیرم اما وقتی یاد نفرت چشمات
همه امیدم نقشه بر اب میشه نفرتی که
بی دلیل از من بدل گرفتی از کسی هیچ وقت
بد برات نخواسته سلام کسایی را علیک میگیری
که اگر میدانستی چکارند نگاه بهشون نمیکردی
اما سالهاست که جواب سلام مرا نمیدی !!!!!چی
بگم قحطی واژه است اما درد دنیاست،،،،،،،
غمگینترین سایه دنیا
فقط سایه تو
توی اداره ساعت 15:00چهارده/یک/نودپنج
|
نظرات (0)
تبریک سال نو به محضر اونی که همه دنیام است
نویسنده : سایه . مشرقی - ساعت ٦:۳٦ ب.ظ روز ۱۳٩٥/۱/٩
{ بسم الله الرحمن الرحیم }
اسلام علیک یا ماه منیر قمر بی همتای بنی هاشم
یا مقلوب القلوب والبصار*یا مدبر الیل و النهار*
سلام ای زیباترین اتفاق عمر سایه .سلام ای میوه ممنوعه
بهشت عمرسایه سال نو تو عزیزم مبارک و مسعود.امیدوارم
هرکجا که هستی سلامت بهروز باشی.اگر از احوال ما بخواهی
باید بگم خسته تر از سالهای بیش فقط نظاره گر بهارم و در دل
گوی زمهریر سرد فراغ تو همه چیز را مبدل به یخ کرده
تمام تعطیلات را در خانه بودم ۱۲ سال سفر نرفتم یعنی تنهایی
اشتیاقی برای سفر نمی گذارد.گل نازم که دیگه میدانم
هیچ وقت گذرت بر بیقوله فراموش شده من نمی افتد
امیدوارم همیشه و همه جا لبت خندان دلت شاد باشد
عاشقت شدم تا نزد تو عزیز باشم اما صد افسوس از همه
دنیا در چشمان تو بدتر شدم بی دلیل و به جرم عشق
از چشمان قشنگ تر از دنیای تو افتادم یادش بخیر
اون روزهای عاشقی جوان بودیم ۲۸ سالم
بود امروز دیگه ۴۱ سال از سنم گذشته و دیگه پیر شدم
از جوانی چیزی جز خاطره تنهایی برایم نمانده البته
تنهایی که به اختیار خودم برگزیدم نخواستم بعد تو
کسی جای تو در قلبم بشینه و سرای تو در دلم را
کس دیگر بگیره خودم نخواستم که کسی مجبورم کنه دیگه تو
را در رویاهایم نداشته باشم یا به تو فکر نکنم .به تو که
مالک تمام دقایق منی.اره خودم انتخاب
کردم تنهایی را تا مجبور نباشم به کسی به دروغ بگم
که صاحب قلب منه میدونم تنهایی سختر از
اون چیزیست که در سر پروراندم این را در این
۱۲ سال تنهایی یاد گرفتم اما هیچ وقت نادم
نشدم از انتخابی که هیچ وقت به چشمای قشنگت قسم
که همیشه عشقت موجب سرفرازیم بوده و بس
همیشه میگم خدایا شکرت که قشنگترین عشق عالم
رانصیب دلم کردی پس لحظه به لحظه بر این عشق لایقترم
قرار بده مبادا که بشم عبرت شق میان مردم اره نگار نازم
اره تمام هستیم دوستت دارم تا همیشه در حالی که
میدانم تو رفتی از من گذشتی مثل قطره اشکی از چشمای
قشنگت افتادمبا همه این اوصاف دوستت دارم بانوی
زیبای قلبم .تنهاترین سایه دنیا
فقط سایه تو
۱۱/۱/۹۵
۴:۳۰ صبح
|
- ساعت ٢:٠٩ ق.ظ روز ۱۳٩٥/۱/۳
گفتا به من در نیمه شب پنهان بیا پنهان برو
در باغ پر ریحان من خندان بیا گریان برو
گفتا که بر کس ننگرم بر عاشقان عاشقترم
در خان من گر آمدی با جان بیا، بی جان برو
گفتا اشارت ساز کن این گفتگو را راز کن
با سر بیا در پیش من افتاده و خیزان برو
گفتا که من یک آتشم سوزنده و هم سرکشم
با من درآمیزی اگر با آتشی سوزان برو
من او شدم در او شدم بیخود از آن یاهو شدم
گفتا در آخر این سخن ، بی خود شدی حیران برو
مولانا
|
روزای اخر سال ودیدن تو نازنینم جلوی دستگاه عابر بانک
- ساعت ۸:٠٦ ب.ظ روز ۱۳٩٤/۱٢/٢٥
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به تو عزیزم سلام به تو نازنینم سلام به تو که همه بودونبود منی سلام به توکه بیقرار دیدن نگاه نازنینتم،سلام ندای قشنگم امیدوارم توی این این روزای پایانی دلت شاد لبت خندان امروز اقبالم بلند بود دیدمت عزیزم گرچه اخم تمام دنیا رو به ما کرده بودی امابرای عاشق دیدن قهر محبوبم یه دنیاست.دلم واسه این چند روز عید که ازت دور میمونم از حالا دل تنگه .گل نازم خدا میدونه چطور قراره دوریت را تاب بیاورم اما چقدر تو راحت و بیخیالی فارغ از همه هجرانی هستی که سالهاست به بندش اسیرم ندای قشنگم دیدی چیزی از مهرت کم نشد یادت میاد میگفتی میگذره و از یاد میبری مرا دیدی نشد مهربونم دیدی چیزی کم نشد که هیچ هر روز بیشتر از روز قبل هم شد دیدی نزاشتم کسی جای تو نازنین بشینه توی قلبم دیدی کسی نتونست اروم کنه این دل بیتاب را دیدی چطور عزیز ماندی که هیچ هزار مرتبه عزیزتر هم شدی نمیدونم چطور دنیای غم را برات بیان کنم گرچه میدونم این نوشتارها هیچ وقت به پابوس نگاهت نمیرسند و تو نمیخونی نمیبینی نوشته های یه عاشق غریب را اما همچنان سالهاست که خستگی ناپذیر داره برات مینویسه مهربونم نمیدونم منکه نمیتونم ده روز دوری تو را تحمل کنم چطور قرارهبازنشستگی ندیدن همیشکی تو را تحمل کنم نمیدونم یه کابوس برام
|
خودت خبر نداری و تمام دنیای منی
- ساعت ٧:۱٩ ب.ظ روز ۱۳٩٤/۱۱/۱٧
- به نام خدا
سلام به تو که تمام دنیای منی.سلام به تو که خدا قشنگترین چشمهای دنیا رو خدا به تو داده ,سلام به تو که سلطان دقایق منی ,توی اداره ام تو الان امدی دیدمت البته بهتره بگم میگذری چون ئیش من نمای فقط از قسمت میگذری.چقدر خوشگل بودی مثل همیشه چقدر وقتی واسه همان چند ثانیه تونستم صورت از دنیا خوشگلترت را ببینم دلم ارام گرفت .خودت خبر نداری و تمام دنیای منی خودت خبر نداری تمام رویایی منی.شنبه/هفده / یازده / نود چهار
|
نظرات (0)
- ساعت ۱۱:٥٢ ق.ظ روز ۱۳٩٤/۱۱/۱٦
ای توبهام شکسته از تو کجا گریزم
ای در دلم نشسته از تو کجا گریزم
ای نور هر دو دیده بیتو چگونه بینم
وی گردنم ببسته از تو کجا گریزم
ای شش جهت ز نورت چون آینهست شش رو
وی روی تو خجسته از تو کجا گریزم
دل بود از تو خسته جان بود از تو رسته
جان نیز گشت خسته از تو کجا گریزم
گر بندم این بصر را ور بسکلم نظر ر
از دل نهای گسسته از تو کجا گریزم
مولوی
|
- ساعت ۱٠:٢٤ ق.ظ روز ۱۳٩٤/۱۱/۱٢
هرچند رفته ای و دل از ما گسسته ای
پیوسته پیش چشم خیالم نشسته ای
ای نرگس از ملامت چشمم چه دیده ای
کاین سان به بزم شاد چمن سرشکسته ای؟
با من مبند عهد که چون پیچ های باغ
هرجا رسیده ، رشته ی پیوند بسته ای
از من به سوی دشمن من راه جسته ای
نوریّ و در بلور دل من شکسته ای
دیگر نگاه گرم تو را تاب فتنه نیست
ای چشم آشنا! مگر امروز خسته ای؟
من نیز بند مهر تو ببریده ام ز پای
تنها گمان مبر که تو زین دام رسته ای
سیمین! ز عشق رسته ای امّا فسرده ای
آن اخگری کز آتش سوزنده جسته ای
|
ساعت ٤:٢۳ ب.ظ روز ۱۳٩٤/۱٠/۱۸
انت ربی وانا عبدک
به نام تو خدای جهان و برای من بس که بنده توام
السلام علیک یا قبلّهء عالم ماه منیر قمر بنی هاشم
..............................................
دلنوشته ای بر دل مانده
که تو نیامدی و نخواندی
سلام به تو که داغ مانده بر دل زار منی.سلام به تو که یگانه
آرزویمنی .سلام به تو عزیز دل سایه غریب.امیدوارم روز آدینهء زیبایی را
در کنار خانوادهء کوچک و زیبای خود داشته باشی.ماه زیبای من!با
وجود اینکه دوری از تو مثال خوره ای می سوزونه تمام دقایق مرا
،امّا باز آرزویم شادکامی تو در جمع خانوادهء نازنینت .گل
من ،عزیز من که ده سال با همین دلخوشی که در
جمع خانوادهء خود خوش خرمی
سر کردم.نا خوش
بودامّا
هر دم از خدا شادی و خوبی
تورا خواستم.نه که منتی باشه که رسم عاشقی اینه
مگر جز اینکه مدعی عشقم نازنینم ،بهترینم می دونی بعد چند ماه
دیروز به خواب من آمدی ،می دونی چقدر حالا دیگه برای دیدنت توی
خواب هم بی قرارم.گل من تو چرا مثل دنیا دلخوشی های این عاشق
رامیگیریتو که همه کس منی بودی و هستی تو که می دونی
جز تو کسی را ندارمتو که میدونی واسه عشق تو ،واسه وفاداری
به عشق تو تنها موندم تنها سر کردم تنها می مونم.
گل من تو که دیگه بر نمیگردی
این را می دونم.امّا تو مثل
دنیا کمر به قتل دلخوشی های من نبند
تنها چیزی که ازت توی این همه سال خواستم
همینه نازنینم اگر به بیداری دیدنم نمیای لااقل به خواب دیدنت
را از من عاشق نگیر .نزار عبرت عشق بشم یه کاری
کن یک عمر آبروی عشق بشم این همهء
درخواست یک عاشق توی ده
سال عاشقی.
تا ابد عزیزمی تا ابد به
حرمت اون دوستی
ساده تنها میمونم و جای
تو را به کسی نمیدم .سایه غریب تو
سایه غریب تو
|
|
به نام خدا
سلام ای عشق جاویدان قلبم.سلام به روی ماه عزیزت ندا خانم سلامی
از من عاشق به تو محبوب جاویدم.خانم مهندس گلم امیدوارم همیشه
پیروز و سربلند باشی .چند ماهه خانم به خوابم هم نیامدی همه دل خوشی من
عاشق به دیدارت در خواب بود آن را هم دریغ میکنی بانو من که هربار
به خوابم تشریف فرما شدی با شعر و سلام درود بهت خوش آمد گفتم بی وفا
این آخرین دل خوشی را هم برایم نخواستی پانزده روز پیش از بازنشستگیت
که در حیات اداره دیدمت دیگه ندیدمت هفده سال که صدای نازنینت را هم نشنیدم
تا اداره بودیم چقدر حسادت میکردم به باقی همکاران که راحت میتوانستند تو را ببینند
و با تو صحبت کنند من عاشق که بیست ساله از این ها محروم ماندم فقط به
جرم عاشقی چقدر آرزو میکردم که ای کاش هیچ وقت عشقم را عیان
نمیکردم تا به این درد دچار نشم اما افسوس که دیگه اتفاق افتاده بود دگر
ندامت سودی نداشت . ندا خانم خیلی وقته که دیگه دلتنگی جزی از زندگیم
شده اما چند روزیست که خیلی دلم بی تاب دردل کردن باشما شده چندیست که
میام برای نوشتن اما از حجم زیاد حرف ها ی بر دل مانده واژه ها برایم
غریب میشدند .امشب دیگه دل به دریا زده و عاشقانه سر در محراب عشق تو
نهاده و شروع کردم اما هر چه میخواهم بنویسم میبینم تکرار است و تکرار
دختر زیبای پاییز مجدد میلادت را تبریک و تهنیت عرض میکنم
و از خداوند بهترین های دنیا را برایت آرزومندم.میخواستم از
دلتنگی بگم اما واژه ها غریبی میکنند.ندای عزیزم خیلی خیلی خیلی بیشتر
از تمام این بیست سال دوستت دارم .هرجا چشم هام دنبال کسی میگرده که
شاید کمی به تو گل نازم شبیه باشه تا شاید بتونم با نگاه کردن به اون دلتنگی ها را کم کنم
اما دریغا هیچ وقت کسی را حتی نزدیک به تو ندیدم یادمه تا اداره بودیم وقتی
خیلی دلتنگی بیداد میکرد میامدم پارکینگ و با نگاه کردن به ماشینت کمی دلم
آروم میگرفت دیگه اداره هم که تمام شد و هر دو بازنشسته شدیم دیگه ماشینت هم
نیست که ساعتها بهش خیره شوم به امید کمی آرامش.خانمم ملالی نیست
تحمل میکنه عاشق بی گلایه .امیدوارم تو همیشه لبانت پر زگل خنده و دلت هر لحظه
شاد باشه عاشق دل خوشیش همینه مگه چی از خدا غیر از این میتونه بخواد گل نازم
دیگه ازت دورم و با دیدنم ناراحت نمیشی دیگه نمیبینی عاشقی
را که همیشه سلام میکرد بهت و فقط جواب تو به اون اخمی
سنگین بود دیروز دفتر ها را دوره میکردم دیدم چقدر از برگه های
مرخصیت را با خود به منزل اوردم آن دوره که مسول روابط بودم با نگاه به
دست خطتت دلم کمی آرام میشد یعنی هر چیزیکه مربوط به شما بود برایم
دلنشین و آرامش بخش بود نازنینم بهترینم شب خوشی را برایت آرزومندم
و دست خدا میسپارمت ای طبیب دل دردمند عاشق بی اندازه دوستت دارم
یک شب توی پاییز که غمت سربه سر دل میزاره داود همونی که بیشتر از همه
دوستت داره . یکم آذر چهارصد و سه
امروز به شهر عزیزم رفتم به بیمارستان چمران
سلام ندا خانم .خوبی عزیزم ،امیدوارم هر روز بهتر از دیروز باشی .امروز برای کار درمانی به بیمارستان چمران امدم همه اش چشم میگرداندم شاید تو عزیزم را انجا ببینم ،اما دریغا !خانمم نمی دونی چقدر دل تنگ دیدارتم نمی دونی با وجود انکه میدانم مرا هم ببینی روی از من برمیگردانی شاید به اتش غضب بسوزانیم اما دیوانه وار مشتاق حتی یک دیدارم .مثل همان روز ها که در سازمان میامدی هر صبح از مقابلم میگذشتی اگر من هم چون دیگران سلام میکردم چنان بر من میخروشیدی اما باز من صبح فردا با هزاران امیدی دوباره چشم انتظار ورودت میماندم به امید شیرینی یک نگاه حتی غضب ناک تو .خانم مهندس عزیزم همیشه دلم دریای درد میشد وقتی میدیدم همه اجازه دارند به تو سلام کنند جز من که به جرم عشق محکوم به قهر تو بودم . وقتی به دستور ان ریس سازمان (نامی) به ارشیو تبعید شدم زیر دست ان نا انسان (کارمند محمدی ) فقط خدا میداند چقدر آزار و تحقیر میشدم اما فقط به دلخوشی وجود با برکت تو تحمل میکردم و دم نمیزدم دلم به بودن ارام میشد حتی از راه دور حتی بدون دیدارت .آخر سر انقدر از طرف ان ادم عقده ای مورد اژار قرار گرفتم که مجبور به تغیان شدم در اختیار اداری قرار گرفتم تا توانستم مسولیت روابط برادران را بر عهده بگیرم انجا بود که با وجود سختی کار زیر دست سرهنگ بافقی به عشق دیدار هر روزت همه سختی ها را به جان میخریدم .عجب دورانی بود عجب روزهایی را در ان سازمان به چشم دیدیم و با صبوری از سر گذراندیم .خانم مهندس عزیزم شبت گلباران نازنیم .دوستت دارم خیلی خیلی بیشتر از بیست و اندی سال پیش . تنهاترین مرد دنیا فقط مرد تو داود
ارسال شده توسط داودشیروانی در ۱۴:۳۱ هیچ نظری موجود نیست:
برچسبها: عشق، عاشق ،ندا ،داود، دیوان گل حسرت
سفرم به شهر تو
سلام گل بی تای من .سلام همه عشق دل عاشقم .امشب به خاطر عمل جراحی که در پیش دارم امدم تهران به شهر تو نازنینم .منزل برادرم هستم تا صبح دوباره به بیمارستان برم برای جراحی (سنگ صفرا و برداشتن صفرا)پیر شدم خانمم دیگه از جوانیم چیز زیادی بر جا نمانده موهای مشکیم سپید و صورتی که روزی جوان بود تا حدودی زیبا حالا پیر پر از شکسته شده اما عشق تو همچنان در دلم هزار برابر بیشتر از جوانی ماندگار است این همه عشق دوست داشتن اما هیچ وقت باعث نشد که لحظه ای به حریم تو نزدیک بشوم و این هم نشانه ای از پاکی و زلالی این عشق است .خانمم ندا من به عنوان یه عاشق همیشه بهترین ها را برایت ارزو مندم . چون عشق واقعی باید اینگونه باشد و غیر از این نمیتوان انتظار داشت .من بر این عشق تا ابد میبالم و افتخار میکنم .
تنهاترین مرد دنیا مرد عاشق تو فقط مال تو داود
ارسال شده توسط داودشیروانی در ۱۴:۳۰ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!همرسانی در Xدر Facebook به اشتراک بگذاریداشتراکگذاری در Pinterest
۱۴۰۲ دی ۲۳, شنبه
سلام از شب غمگین عاشق
سلام بانوی پاییز و عشق دل انگیزم ،سلام ای صاحب زیباترین چشمان دنیا .سلام از تنهاترین مرد دنیا به یگانه محبوب زیبایم.باز هم شب باز هم غم باز هم عاشقانه های مرد غمگین برای تو . نازنینم امشب با عموی عزیزم راجع به شما صحبت میکردیم در خانواده من هیچ کس با شما غریبه نیست همه میدانند شما صاحب همه بودن من هستید همه باور دارند که این منزل اریکه قدرت باشکوه شماست همه دیوارها با نقش چشمان شما زینت گرفتند و همه میدانند که صاحب این دل یاغی وجود نازنین شماست .انقدر نام شما و شعرهایی که در وصف چشمان شما سرودم در این خانه تکرار شده که گویی فاتح دل مرد تنها سالها در این خانه منزل داشته .من سالهاست که با عشق زیبای تو زیستم .سالهاست که با احساس بی تای تو مانوسم .هرکس در این منزل وارد شد دانست که این خانه محقر عاشق صاحب و مالک بزرگ زیبایی دارد.خودم خواستم که همه بدانند دل عاشق مرد تنها صاحب بزرگ با کفایتی دارد. خود خواستم که در این منزل حرمت و جایگاه شما محفوض باشد حتی به قیمت تنهاتر شدنم . همیشه کابوسم این بود که روزی مجبور شوم شمایل زیبای عشقم را از دیوار جدا کنم .اما عشق تو این قدرت را به من داد که بتوانم تنهایی را تحمل کنم اما جایگاه با شکوه تو را در منزلم به کس دیگر ندهم بیست پنج سال تنهایی شاید به نظر زیاد سخت نیاید اما برای کسی که تنهاست خیلی خیلی سخت و طاقت فرساست لحظه لحظه اش دردناک و دشوار مرگ اور است اما من سربلند از پسش بر امدم و با افتخار از سالهای تنهاییم حکایت میکنم عشق تو همیشه مایه مباهاتم بود و هیچ وقت از عشق تو نادم و پشیمان نشدم .از ته دل از خدا که تنها شاهد لحظه هایم بود تمنا دارم که با همین عشق جانم بستاند و دفتر زندگایم به نیکی ببندد .تا مومن بر عشق تو زندگی کرده و وفادار بر تو که زیباترین عشق دنیایی جان سپارم این همه درخواست وفاداترین عاشق دنیاست .گرچه حتی امیدی به دیدار وصل تو در دنیایی دیگر را هم ندارم .همه روزهای خوش زندگیم روزهای آشنایی با شماست خیلی کوتاه بود اما دنیا دنیا زیبا بود من همه جوانی و امال و لذت ها را در مسلخ عشق تو مومن وار قربانی کردم بدون انکه کوچکترین چشم طمع و چشم داشتی از حضور نازنین محبوب داشته باشم روزیکه عاشق شدم میدانستم که وصالی در کار نیست گرچه درکی از فراق هم نداشتم اما با علم به اینکه سهم من از عشق فقط همین روزهای انگشت شمار دوستی شما است اشک ریختم و از خدا ملتمسانه عشق تو را ارزو کردم نمیخواستم حالا که تو را دیده بودم از تو جدا شوم خود خواستم که تنها یادگار عشق تو را در دل چون جواهری گران قدرحفظ کنم انقدر عزیز بودی هستی که زبان واژه ها از بیان این احساس زبونند هر روز هر لحظه دعا کردم ( خدایا لحظه به لحظه بر این عشق لایق ترم قرار ده و این عشق را در دلم جاوید کن ) ندا خانمم زیاد نوشتم مرا ببخش فقط خواستم بگویم خیلی دوستت دارم میدانم نمیدانی شاید هیچ وقت هم نخواهی دانست .تنهاترین مرد دنیا فقط مرد تو داود
ارسال شده توسط داودشیروانی در ۱۴:۵۰ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!همرسانی در Xدر Facebook به اشتراک بگذاریداشتراکگذاری در Pinterest
۱۴۰۲ دی ۲۲, جمعه
سلام از مرد تنهایی که تو براش خدا بودی
سلام بهار ناز من .سلام خانم مهندس زیبای من .جسارت مرا ببخش اگر که تو را عشق خودم خطاب میکنم .نمیدونی که داغ و حسرت یکبار با تو از دوست داشتن سخن گفتم ارزوی محالمه .
ارسال شده توسط داودشیروانی در ۱۷:۱۶ هیچ نظری موجود نیست:
۱۴۰۲ دی ۲۱, پنجشنبه
یادی از روزای پر درد وداع.
سلام عزیز دل عاشقم سلام ندای من سلام خانم خوبم نازنینم دردت به جونم دیروز دیدمت گویا درحال جمع کردن امضا های تسویه بودی خانمم مرگ عاشقت بدون خداحافظی نرو بزار یه. بار دیگه صدات رو بشنو تو رو بخدا خونه خرابم نکن داغ و حسرت یه بار دیگه دیدنت را بدل نزار عزیزم تو بهتر از هر کس میدونی سهم من از این عشق چی بود سالهاست حسرت یکبار اینکه یکبار بتونم بگم خانمم خیلی دوستت دارم بر دلم مانده سالهاست حسرت یک بار با شما حرف زدن بر دلم مانده گل من نمیدونی چه حالی دارم گلم داره میر و من حتی نمیتونم با اون خداحافظی کنم ستاره قشنگم چطور این روزها خودم را جلوی دیگران نگه دارم و تا برسم به خونه توی خلوتم سر به دیوار بزنم ندا گلم چه زود اومد روز جدایی تو را به مرگ عاشقت بدون خداحافظی نرو گرچه میدونم خداحافظی کردن با تو مثل مرگ برام یه دنیا حرف نگفته را برای همیشه توی دلم دفن کردن از مرگ سخت برام اما گلم تو را بخدا تورا قسم به این همه سال بیقراری دلم بدون خداحافظی نرو خدا جانم یه کاری کن عزیزم داره میره هیچ کاری نمیتونم بکنم خدا یکار بکن خدا یکار کن تو را قسم به این همه سال غربت عشقم تورا قسم به این همه سال تنهایی که تنها سهمم از عشق بود یکاری کن قد دنیا حرف توی سینه براش دارم که میدونم باید بگور ببرم اما لااقل قد یه خداحافظی بهم وقت. بده خدا دارم دیونه میشم ،این روزها هر کس مرا میبیند بهم میگه چرا یک دفعه ظرف چند روز داغون و سیاه شدی نمیتونم به کسی بگم چه داغی تو سینه دارم که داره ذوب میکنه ،خدا تورا به حق همه شب هایی که صبح کردم درحالی عکس نازنین توی بغلم بود و صبح چشم باز کرده اول نقش چشماش را بوسیده بیدار شدم رحم کن بهم نزار این طور شه نزار ابروم بریزه ،خدا تورا قسم به این عشق که زیباترین عشق دنیا بود یکار کن یه بار گذرش به وبلاگ بیفته بخواند این همه سال کتاب را که تمام حرف ها را که نتونستم بهش بگم براش نوشتم یکاری کن یه بار گذرش بیفته ، ندا عزیزم خانم خوبم بد حالی دارم مثل مرغ سرکنده دارم جون میکنم گلم خانم خوبم برس به داد دل عاشق ندای من فدای چشمات که همه دار ندارم یه بار باهام حرف بزنم نازنینم یه بار بهم فرصت بده برات حرف بزنم یه بار واسه اولین و اخری بار بهت بگم دوستت دارم نازنینم. بهترینم خانمترینم فدای ناز چشمات رحم کن به عاشقی که سالها بی اون که بدونی عاشقی کرده برات عاشقت بوده اما بجرم عشقش از چشمای تو افتاده و از همه سهم عشقت قهر تو شده نصیبش نازنینم
۹۷/۸/۲۳
۱:۳۰
ارسال شده توسط داودشیروانی در ۲۱:۱۸ هیچ نظری موجود نیست:
با ایمیل ارسال کنیداین را در وبلاگ بنویسید!همرسانی در Xدر Facebook به اشتراک بگذاریداشتراکگذاری در Pinterest
شعر چشم انتظار (تقدیم به صاحب زیباترین چشمان دنیا)
چشم انتظار
بازا ز سفر قرار دل پیر شدم
دل بی تو به جان امده دل سیر شدم
بازا که به ناز چشم تو بیمارم
تو بیا که از غمت دگر زمین گیر شدم
بازا به برم صاحب این خانه تویی
دلبر و تاج سر بانوی یکدانه تویی
بازا که خزان چیده گل عمر مرا
دریاب که آن لیلی افسانه تویی
بازا و مگو ز بودنم سیر شدی
از من در بدر خسته تو دلگیر شدی
بازا و بمان در بر من زیبا رو
گرچه از قصه رسوایی من سیر شدی
بازا و دم اخر من با من باش
بازا نگهم در نفس اخر باش
بازا که دگر فرصت دیداری نیست
تو بیا هم نفس اخر این عاشق باش
۸۹/۸/۱۹
تقدیم به لبخند زیبای پروردگارم
ارسال شده توسط داودشیروانی در ۲۱:۱۰ هیچ نظری موجود نیست:
روزی که نوید ازادیم از قفس دنیا را شنیدم
به نام انکه عشق تو را در دلم جاودانه کرد
سلام گل نازم سلام همه هستی داود ،سلام ای یگانه عشق دل داود.درودی بی پایان به تو که شاید بی انکه خود خواهی همه دلخوشی و عشق یک مرد شدی .مردی که بیست سال بر عشق تو مومنانه ایستاد و از این وفاداری هیچ گاه نادم نگشت .سلام ندا خانم عزیزم امیدوارم لحظات شیرینی داشته باشی .من امروز پزشکان بهم اطلاع دادند که به علت اسیب کبدی اوضاع خوبی ندارم و خود متوجه شدم گویا فرصت زیادی ندارم البته فرصت نه چون زندگی بدون دلخوشی را نمیشود زندگی نامید .و مرگ بعد از این زندگی برایم میمون مبارک است .گل نازم که هیچ وقت قسمتم نشد برایت حرف دل گویم همیشه دل خوش بودم بعد از بازنشستگی شاید روزی بتوانم تو را ببینم که فهمیدم این هم ارزویی محال است .اما هیچ وقت خودم را بازنده این عشق ندیدم و اگر دوبار متولد شوم بی شک دوباره عاشقی چشمانت خواهم کرد.خانم مهندس از همه دنیا زیباترم دیگه مطمنم که وفادار بر عشقت از این قفس دنیا هجرت خواهم کرد.فقط یک ارزو دارم که روزی تو گذرت بر این نوشتارها بیفتدد و بخوانی و بدانی عاشقت بر سر حرف و پیمان خود ماند و انجور که شما میفرمودی هیچ گاه نادم نگشت .
خانمم سعی میکنم این روزهای باقیمانده بیشتر به وبلاگ بیام برات بنویسم گرچه ناخوشم اما وقتی سر در محراب عشق تو نماز عشق میخانم خوشحالم .خیلی دوستت دارم
مرد تنهای تو فقط مرد تو فقط مال تو داود
ارسال شده توسط داودشیروانی در ۱۳:۱۶ هیچ نظری موجود نیست:
۱۴۰۲ دی ۱۷, یکشنبه
ساگرداتفاقی که تو نازنینم جواب سلام من عاشق را ندادی و ....
سلام گل نازم سلام کعبه امال دل زارم .امروز دفتر خاطرات را ورق میزدم ،دیدم روزیست که تو پادشاه قلبم وقتی مثل هر روز در بدو ورودت عرض سلام و احترام میکردم اما شما بی تفاوت از من گذشتی و دم درب به سرباز زیر دست من سلام کردی!این اتفاق چنان برمن گذشت که پشت سر شما به کوچه روبرو رفتم جایی که همیشه مامن تنهایی بود رفتم انجا و بغض سنگینی را که داشت خفه ام میکرد شکستم زار زار گریستم .نه اینکه ذره ای از شما ناراحت باشم ،به حال دل عاشقم گریستم که چهارده سال بود جواب سلام مرا نمیدادی اما با سرباز زیر دست من انگونه با لبخند سلام کردی لبخندی که سالها بود ارزویش بر دلم مانده بود .نازنینم این اتفاق را بهانه کردم تا بیام بهت بگم بهترینم من همان عاشق بی دلم که بیست چند سال بپای عشق تو مانده و تنها ارزویم ثابت قدم ماندن تا مرگ است . چه روزها که در ان اداره حتی به دیدن خودرو شخصی شما دلم ارام میگرفت و گاه ساعت ها میرفتم نزدیک ماشین شما خیره تماشایش میکردم و اینگونه دل بی تاب را ارام میکردم.میدونم هیچ وقت سراغ از من نمیگیری فقط ارزویم است یکبار گذرت بر این نوشتار بیفتت و این جملات زیارت کنند چشمان زیبایت را تا بدانی سالهای عاشقی بر من چگونه گذشت.تنهاترین مرد دنیا ،فقط مرد تو داود
ارسال شده توسط داودشیروانی در ۵:۲۵ هیچ نظری موجود نیست:
سلام و عرض احترام خدمت تو یگانه حکمران دل عاشقی
سلام بانوی زیبایم سلام ای عشق دیرینم سلام خانم مهندس از همه دنیا زیباترم .بیست سال پیش شاید ناخواسته توی ان سازمان به اتاق کار من امدی همان یک نگاه باعث دلبستگی من به تو شد .دلبستگی به عشقی ممنوعه اما من بدون هراس از همه باید ها و نباید ها دلباختم بر عشق تو و تا به امروز ثابت قدم بر عشقت طی طریق کردم بعد از بیست و اندی سال حال امروز با همان شور هنوز وابسته نگاه زیبای تو ام .اما این دلداگی هیچ وقت باعث نشد که یکبار به حریم امن تو نزدیک شوم یا بخواهم کمترین مزاحمتی به ساحت مقدس زندگی تو داشته باشم این عشق از بنیان پاک پدیدار شد و تا مرگم پاک خواهم حفظ کرد نازنینم ،بهترینم ،همیشه برایم یگانه بودی تا مرگ هم یگانه ای ارزوی دیدارت را میدانم بگور خواهم برد اما فقط امید دارم یکبار هم که شده گذرت بر این نوشتارها بیفتدد و بدانی عاشقت تا مرگ مومن بر عشق اسمانی توخواهم ماند و بدون لحظه ای ندامت بر این عشق افتخار میکنم که اگر نتوانستم همراه زندگی تو شوم اما توانستم عاشقانه برسر پیمان عشق خود بمانم .نازنینم،زیباترین بخدا میسپارمت تا دل نوشته ای دیگر .خیلی دوستت دارم .مرد تنهای تو فقط مرد تو داود